ازدواج قورباغه با کانگورو

قورباغه به کانگورو گفت : من هم می‌توانم بپرم، تو هم. پس اگر با هم ازدواج کنیم، بچه‌مان می‌تواند از روی کوه‌ها بپرد، یک فرسنگ بپرد و ما می‌توانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم !
کانگورو گفت : عزیزم؛ چه فکر جالبی، من با خوشحالی با تو ازدواج می‌کنم، اما درباره قورگورو
بهتره اسمش را بگذاریم «کانباغه» !
هر دو سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند !
آخرش قورباغه گفت : برای من نه «قورگورو» مهمه، نه «کانباغه». اصلا من دلم نمی‌خواهد با تو ازدواج کنم !
کانگورو گفت : بهتر !
قورباغه دیگر چیزی نگفت.
کانگورو جست زد و رفت.
آن‌ها هیچ‌وقت ازدواج نکردند، بچه‌ای هم نداشتند که بتواند از کوه‌ها بجهد، یا یک فرسنگ بپرد …
چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند !!!

 

شل سیلور استاین

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب